انتخاب برگه

پس از مطالعات و بررسی‌هایی که در چند وقت اخیر داشتم به این واقعیت پی بردم که چرا در برخی از برنامه‌ریزی‌های خود بیشتر موفق شده‌ام و در بیشتر آنها شکست خورده ام. شناخت وضعیت موجود و این که بدانیم چه منابعی موجود است مرحله ای است که کمتر به آن توجه کرده بودم و در برنامه‌هایی که این مرحله را گاهی رعایت کردم شاهد نتایج بهتری بوده‌ام.


اما یکی از مهم‌ترین موانعی که در عدم تحقق برنامه‌هایم مؤثر بوده‌اند ویژگی کمال‌گرایی و ایده آلیست بودن است که به شدت تحقق پذیری برنامه‌هایم را کاهش می‌دهند و اینجاست که شناخت وضعیت موجود و ارزیابی‌هایی دائمی و چرخه‌ای در کنار قائل بودن این حق برای خودم که برنامه نه‌تنها قابل تغییر است بلکه برنامه همواره باید تغییر کند تا بتواند تحقق پیدا کند.

از این جهت در امر برنامه‌ریزی می‌خواهم روتین زیر را برای خودم رعایت کنم:

۱- قبل از هر کاری بدانم که مشکل اساسی و یا نیاز اساسی من چه چیزی است که باید برای حل آن برنامه‌ریزی کنم. به عبارتی باید بدانم که درد چیست تا به دنبال درمان باشم.

۲- تمامی جنبه‌های مرتبط به مسئله اساسی را بررسی کنم و داشته‌ها و منابع موجود را بشناسم و همچنین تحلیل وضعیت فعلی را انجام دهم. به شرایط به صورت واقع‌بینانه نگاه کنم و احتمالات و پیش آمدهای ممکن را نیز تا حد امکان رصد کنم.

۳- با توجه به مرحلهٔ قبل اهداف را که همان راه‌حل‌های کلی مسئله خواهد بود تدوین کنم و مراقب باشم که در دام کمال‌گرایی و همه چیز خواهی نیفتم چرا که تجربه ثابت کرده است که کمال‌گرایی همواره من را به سمت انفعال پیش می‌برد. بپذیرم که انسان هستم و خطا کردن بخشی از مسیر من برای رسیدن به اهداف خواهد بود. اینکه کاری را ۷۰ درصد انجام دهم بسیار بهتر از آن خواهد بود که از ترس ۱۰۰ درصد انجام نشدن آن کار را حتی شروع نکنم.

۴- پس از مرحله قبل باید بدانم که دقیقاً چگونه باید به آن مقصود رسید. شاید راه‌های مختلفی را پیدا کنم بنابراین باید با توجه به داشته‌های فعلیم بدانم که کدام راه برای من مناسب‌تر است. برای مثال یکی از راه‌های تقویت در زبان انگلیسی کلاس‌های خصوصی است اما با توجه به اینکه هزینه‌های کلاس بالا خواهد بود منطقی‌تر این خواهد بود که به دنبال آلترناتیوهای دیگر نظیر کلاس‌های عمومی یا مطالعه شخصی باشم؛ بنابراین در هر شرایطی و برای هر کسی ممکن است راه‌های مختلفی پاسخده باشند.

۵- باید ارزیابی چندمرحله‌ای و چرخه‌ای را در برنامه‌ریزی مشخص کنم. فازبندی می‌تواند راه‌حل مناسبی باشد. اینکه در فازهای مختلف به کدام زیر اهداف در جهت هدف اصلی رسیده‌ام به من کمک خواهد کرد تا بدانم در صورت نیاز برنامه را چگونه اصلاح و تغییر دهم. همواره باید پس از انتهای هر فاز دوباره وضعیت فعلی را بررسی کنم شاید اکنون راهی که هفتهٔ پیش برای من مناسب بوده است دیگر برایم پاسخده نباشد و ممکن باشد تغییراتی را حتی در اهدافم نیز وارد کنم و تمام این تلاش‌ها برای این است که به تحقق پذیری برنامه بیشتر نزدیک شوم.
شاید هدف ابتدایی من کسب رتبه تک ‌رقمی در آزمونی بوده باشد اما پس از دو ماه اتفاقی ناخوشایند ممکن است پیش بیاید بنابراین باید واقع‌بین باشم و نباید بگویم اگر تک رقمی بودن اکنون سخت به نظر می‌آید پس برنامه‌ام نابود شده است، بلکه باید با تعدیل برنامه و اهداف کاری کنم که رتبهٔ دو رقمی یا سه رقمی قابل رسیدن باشد. (خیلی بهتر از این است که انصراف دهم یا رتبه ۶ رقمی بیاورم) (البته که این هدف چندان مهم شاید نباشد و تنها مثال بود.) (البته اهداف همیشه نباید مهم و یا مقدس باشند.) (تمام این فکرها مدام برای جنگیدن با حالت کمال‌گرایی است.)

۶- نا امید نباشم و آرام و پیوسته حرکت کنم. حرف‌های مخالف را بشنوم اما دلسرد نشوم. اتفاقات ناخوشایند و ترس‌ها را بپذیرم اما حرکت کنم. اگر خطا کردم، خودم را ببخشم و دوباره تلاش کنم.

رضا عاشوری

پ.ن: این متن را حدوداً در مرداد ۱۳۹۸ نوشته بودم.